نويسنده: اميربهرام عرب احمدي




 

طي سال هاي 1918 تا 1921 تعداد کمي از اعضاي مسلمان حزب کمونيست موفق به تثبيت ديدگاه هاي اسلامي گروه خود در درون اين سازمان شدند. در 19 ژانويه 1918 مليت هاي تاتار و باشکيريان، « کميسارياي مرکزي امور مسلمانان » را تأسيس کردند واستالين شخصاً ملانور وحيداف ( 1885-1918م ) - رهبر کميته سوسياليست هاي مسلمان - را به رياست اين سازمان منصوب کرد. يکي از معاونان او، عالم جان ابراهيم اف ( گاليمجان ابراگيموف 1887-1938م ) - سوسياليست چپ گرا و نويسنده تاتار - بود که در سال 1918 پس از مرگ ملانور وحيداف به جانشيني او برگزيده شد و از ديدگاه رهبري به چهره اي شاخص در ميان کمونيست هاي مسلمان (1) پس از سال 1920 مبدل گشت. (2)
پس از آنکه جنگ داخلي روسيه در سال 1920 پايان يافت، چهار گروه سياسي در مناطق اسلامي به رويارويي با هم پرداختند:
1. کمونيست هاي ملي مسلمان که آمادگي خود را براي اعلام جمهوري توران که ترکيبي بود از ايدئال هاي کمونيستي با سنت هاي فرهنگي اسلامي، اعلام کرده بودند؛
2. ملي گراهاي ترک که پس از سال 1921 به طور مشخص تحت تأثير وزير جنگ سابق عثماني - انور پاشا - قرار داشتند؛
3. حاميان سيستم قديمي که کمال مطلوب خود را امير بخارا مي دانستند ( شايان ذکر است بخارا در 2 سپتامبر 1920 به وسيله ي قشون شوروي فتح شد و همچون خيوه، جمهوري خلق اعلام شد. (3) عبدالسعيد ميرعالم خان - امير بخارا - نيز ابتدا به شرق کشور فرار کرد و در مارس 1921 به صورت تبعيد موقت در کابل اقامت گزيد، با اين هدف که مقاومتي را از آنجا عليه روس ها سازماندهي کند )؛
4. جنبش اسلامي سلفيه که از سوي تاتارها جنبش اصولي جديد ناميده مي شد، در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در حکم نهضتي اصلاح طلبانه فرهنگي و آموزشي نوگرا در محافل عمومي سياسي حکم فرما گشت. بيشتر اعضاي سلفيه پس از سال 1920 به حزب کمونيست پيوستند، زيرا بر اين باور بودند که اين حزب فرصتي براي اصلاحات گسترده و جامع فرهنگي عليه رژيم قديم فراهم آورده است. (4)
الحاق سلفيه به جامعه اي سوسياليست مشکل عمده اي پديد نياورد. در اين ميان، بيشترين و بغرنج ترين مشکلات، اجراي برنامه هاي کمونيستي بود که به وسيله ي سلطان قلي اف ( گاليو ) تديون شده بود. قلي اف برخلاف جنبش سلفيه که خود را جزو بخشي از روشنفکران شوروي در نظر مي گرفت، به تمام جمعيت مسلماني فکر مي کرد که قرار بود به عنوان بخشي از جهان پرولتاريا ( طبقه کارگر ) معرفي شود. قلي اف در بيانيه ي 9 ماده اي خود در ژانويه ي 1926 اعلام کرده بود که رداي بورژوازي را به ارث برده و برنامه کاري آن را دنبال مي کند. (5) به اين خاطر، هيچ اتحاد سازمان يافته اي ميان شهرنشين ها و پرولتارياي مسلمان امکان پذير نبود. علاوه بر آن، خصوصيات فرهنگي مسلمانان به عنوان طبقه ي کارگر ( پرولتاريا ) مي توانست دربرگيرنده ي تمام کشورهاي دوستدار ترک به همراه تاجيکستان باشد. کمونيست ها همچنين مورد علاقه پيروان رها از شيفتگي نوگرايي بودند که عميقاً جذب ايده ي گاليو شده بودند. طرح گاليو تشکيل اتحاديه اي بين المللي براي مسلمانان در کنار اتحاديه بين المللي کمونيسم بود. در اين ميان، جاذبه ي کمونيسم مستقل از ديدگاه فرهنگي، بسيار قدرتمند بود. گاليويسم در مجموع موجب تقويت گروه هاي اپوزيسيون تاتار و باشکيريان شد. در نهايت، پس از سال 1928 موفقيت کمونيست هاي مسلمان سرانجام به بازبيني سياست شوروي با در نظر گرفتن جمعيت مسلمانان آن منتهي شد و اين در حالي بود که تمام مؤسسات حزبي براي برداشتن نقاب از شاخصه ي ارتجاعي اسلام و حذف آن از سياست عمومي بسيج شده بودند. گاليو سرانجام در نوامبر 1928 دستگير و به کار اجباري تا پايان عمر محکوم شد. اطلاعي از چگونگي مرگ او در دست نيست.
در اوايل سال 1927 حزب کمونيست در تلاش براي انفصال و جدا کردن وابستگي هاي فرهنگي خود از جهان اسلام، استفاده از الفباي لاتين را براي تمام مسلمانان اجباري خواند. (6) در اين ميان، مشکل اصلي حزب، تاتارستان بود؛ بنابراين در فاصله ي سال هاي 1928 تا 1933 تلاش کرد تا هويت تاتاري را از اسلام جدا سازد. طي سال هاي 1932-1933 حزب کمونيست بازجويي واقعي از تاتارهاي اصالتاً بورژوا را در پيش گرفت تا از اين طريق زمينه را فراهم سازد. زيرا از نظر آنها جامعه ي تاتار در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مشارکت زيادي در فرهنگ بورژوازي ( و اشرافيت ) روسيه داشت. اين در حالي بود که از سال 1928 به بعد تنها سياستهاي شوروي ملاک عمل بود و گفتمان اسلامي به طور سيستماتيک در محافل عمومي ممنوع شده بود. در اين راستا تعداد زيادي از کمونيستهاي مسلمان دستگير و توقيف شدند و يا تصفيه گشتند. صرف نظر از شخص گاليو، اين افراد دربرگيرنده ي شخصيت هايي همچون الاخ اوردا ( نويسنده قزاق و بنيانگذار حزب ملي قزاق )، احمد باتيورسون ( رئيس حزب بخاراجوان )، عبدالرئوف فطرت ( وزير امور خارجه جمهوري خلق بخارا در سال 1923 و سپس استاد دانشگاه تاشکند )، نريمان نجف اوغلو نريمانف ( بنيان گذار حزب سوسياليست چپ گراي همت آذربايجان و عضو طولاني مدت کميته ي مرکزي CPSU ) (7) علي خان بوکايخان، شاهزاده قزاق ( مورخ مشهور و همکار آلاخ اوردا در تأسيس حزب ملي قزاق ) بودند. دادگاه هاي اسلامي نيز پيش از آن در سال 1926 و 1927 از بين رفته بودند و مدارس اسلامي تعطيل شده بودند. در ميان اين مؤسسات، مدارس نهضت اصول جديد نيز وجود داشتند که بالغ بر 6000 مدرسه بودند. مؤسسات خيريه نيز در سال 1930 بسته شدند و حقوق خانواده که تا آن زمان به منزله ي ستون محکمي از هويت فرهنگي اسلام در نظر گرفته مي شد، از سال 1926 غيراسلامي شدند. با دستگيري تعداد زيادي از علما در اوايل دهه ي 1930 اسلام زدايي به اوج خود رسيد و تنها چند مسجد و زاويه از حدود 25 هزار مسجد و تقريباً 45 هزار خانقاه طريقت هاي متصوفه موجود اجازه يافتند تا فعاليت هاي اجتماعي خود را ادامه دهند. به اين ترتيب، مناطق اسلامي شوروي به روي روس ها و براي اقامت آنان گشوده شد. در اين ميان، دردناک ترين ضربه اي که مشخصاً به اجتماعات مسلمان وارد شد، متهم کردن آنها در خصوص هم پيماني با امپراتوري آلمان يا ژاپن بود. اين تنبيهات که از سال 1931 به طور متناوب درباره ي مسلمانان اعمال مي شد، به تبعيد و اخراج دسته جمعي تمام جماعات قومي يا روستايي مسلمان از اقامتگاه هاي سنتي خود منتهي گشت. اين عامل به همراه معرفي اسلام به عنوان مهم ترين عامل سرمايه داري در شوروي و تبديل فرهنگ هاي مکتوب به زبان لاتين که به طور رسمي در سال 1927 آغاز شد، به سرکوب تمام افرادي منجر شد که در زمره ي پيروان دين اسلام به شمار مي رفتند. و تنها پس از سال هاي 1941-1942 آزادي هايي محدود در راستاي تجديد حيات نسبي اسلام به مسلمانان اعطا گرديد.

پي‌نوشت‌ها:

1- اين اصطلاح بيشتر درباره ي مسلمانان ساکن مناطق مسلمان نشين شوروي به کار مي رفت که در اوايل دهه ي 1920 به دليل عملکرد نادرست ژنرال هاي ارتش سفيد ( جريان مخالف انقلاب اکتبر شوروي و ارتش سرخ ) و تبليغات گسترده ي بلشويک ها از دولت شوروي حمايت مي کردند. با اين حال، به دليل آنکه هرگونه فعاليت اجتماعي و سياسي مسلمانان اين جمهوري ها از جمله تاتارستان مشروط به کسب مجوز از حزب کمونيست بود، آنان به تدريج از حزب کمونيست و دولت شوروي فاصله گرفته و راه خود را که مبتني بر دين اسلام بود، از مرام اشتراکي و الحادي کمونيسم جدا کردند. (م)
2- Cf. Alexandra A. Bennigsen/ S. Enders Wimbush, Muslim National Communism in the soviet union. A Revolutionary Strategy Sfor the Colonial Wold, University of Chicago Press, Chicago 1979.
3- Seymour Becker, Russia’s protectorates in central Asia. Bukhara and Khiwa, 1865-1924, Harvard University press, Cambridge, Mass, 1968.
4- Cf. Ndir Devlet, Rusya Turkleinin Mili Mucadele traihi (1907-1917), Turk Kulturunu Arashtirma Enstitusu, 1985, p.76 ff; Alexandre Bennigsen/Chantal Lemercier-Quelquejay La Presse et le movement national chez les Muslmans de Russie avant, 1920, Mouton, paris, 1964, p.36 ff.
در خصوص روابط ميان نوگرايي و جهان اسلام، ر.ک به:
On the relationship Between Jadidism and the Islamic World, See Thomas Kuttner, ‘Russian Jadidism and the Islamic world. Isma’il Gasprinski in Cairo 1908;, Cahiers du monde russe et sovieique 16 (1975) ¾, pp.383-424.
5- نقل از:
Alexandre Bennigsen/ Chantal Lemercier - Quelquejay, L’Islam en unjon Sovietique, Payo, Paris, 1968, p.124 f.
6- اينگبورگ بالدواف مباحثات سياسي ترکيه و حلقه هاي اسلامي در روسيه و اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي را بر اساس موضوع جنجال برانگيز سند اصلاحات در حکم بازگشت به الفباي لاتين دنبال مي کند.
Ingeborg Balduf, Schriftreforn und Schrifwechel bei den muslimischen Rubland - und Sowjettirken (1850-1937) Ein Symptom ideengeschichtlicher und kulturplitischer Entwichlungen, Bil.or. hungarica, Budapest 1993/94.
7- حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي (Communist Party of the Soviet union).

منبع مقاله :
شولز، رينهارد، (1391)؛ نگاهي نو به تاريخ جهان اسلام، ترجمه ي امير بهرام عرب احمدي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول